زندگی ایده آلم می شود اینکه روزی 30 ساله شوم و صبح تا عصر مشغول کاری خوب و دوست داشتنی
و خانه ای داشته باشم نقلی که فقط به اندازه خودم جا داشته باشد.
و اینکه درسی برای خواندن نداشته باشم و کتاب و مجله بخوانم و وبگردی کنم و دی وی دی ها را
زیرورو کنم و اگر حس فیلم بود فیلم ببینم و اگر حس سریال بود سریال.
و اینکه خیابان های اطراف خانه ام شب های زیبایی داشته باشد و احیانا کافه ای هم داشته باشد و تا
صبح چراغ مغازه هایش خاموش نشود و البته در طول شبانه روز آرامشش را از دست ندهد.
و خودم باشم تنهای تنها.
و این روزها من یک پسر تقریبا 20 ساله ام که صبح تا عصر مشغول خوابم و اتاقی دارم نقلی که هم
برای من جا دارد و هم برای برادرم.
درسی ندارم که بخوانم و کتاب و مجله می خوانم و وبگردی می کنم و دی وی دی ها را زیرورو می کنم و
چون حس سریال دارم سریال می بینم.
مهمترین چیزی که خیابانمان دارد زندان شهر است و کافه ای هم ندارد و اگر کارگران کناری و روبرویی
بگذارند این کوچه آرامشش را از دست نمی دهد.
این روزها بخش بسیار کوچکی از زندگی ایده آلم را تجربه می کنم که در این زمانه همین بخش بسیار
کوچک هم خوشبختیست.
نینو